سفارش تبلیغ
صبا ویژن

از هر طرف از هر سو

صفحه خانگی پارسی یار درباره

معصومیت نگاهم کجاست

امروز عصر کلاس داشتم و بعد یک مدت دوری از تدریس باز هم درس دادم.

آرامش عجیبی تو کلاس پیدا میکنم و تمام مسائل فراموشم میشه.

صبح از یک موضوعی اونقدر آزرده شدم و یک حرف اون قدر منو رنجوند که تا الانشم که یادم می افته نمیتونم جلو اشکامو بگیرم.

تمام مدت به این فکر میکنم که یک اشتباه آن هم در بدترین و بحرانی ترین سالهای دوره جوانی چقدر میتونه زندگیم رو دستخوش تغییر بکنه و تا کی باید تاوان سنگین یک اشتباه رو در بین مردمی که جنبه کوچکترین مسائل رو هم ندارند پس بدم.

شب که به خونه رسیدم تو آینه به دقت خودم رو نگاه میکردم.

یادم میاد یکی از استادام تو دانشگاه یکبار بهم گفت امیدوارم هیچ وقت این معصومیت نگاهتو از دست ندی!

آرزو داشتم که کاش باز هم این استادمو می دیدم و می پرسیدم آیا هنوز اثری از اون معصومیت به جاست یا نه؟!

من و ساختار متفاوت فکری و سبک زندگیم برای عده زیادی که عادت کردند فقط نوک دماغشونو ببینن و غرق در جریان یکنواخت زندگی بشن فرق داره.تحمل این انسانها که تعدادشون هم در اطرافم زیاده واقعاً سخته.دیدن ذات عریان پر از ریا و کینه شون حالم رو بهم میزنه.

من با کارم دارم سبک خودم در زندگی رو جلو میبرم.

حتم دارم که هنوز توانائیهای زیادی دارم که میتونم روشون کار کنم.

من هدفم اینه که بهترین باشم.دوست دارم شبها وقتی که میخواهم بخوابم به خودم بگویم من هر آنچه امروز در توان داشتم انجام دادم.

خوشبختانه خداوند بهترین یاورم بوده.در حالیکه بعضی مواقع دغدغه های مالی وحشتناکی رو پیش روم گذاشته اما از سوی دیگه کلی در رحمت رو به روم باز کرده.

خدای من!بهترینم!نزدیک تر از همه کس به من!دستم رو مثل همیشه محکم بگیر  تا زیر لطف تو پله های کمال رو بالا برم.